بگذار زمین روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار که ابلیس در این معرکه یکبار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و... لیلا ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعده ی نادیده که دادند نباشد
یک بار تو در قصه ی پر پیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
آشوب همان حس غریبی ست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
در تک تک رگ های تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگ های تو هر چند نباشد
من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...
زنجیر نگاه تو که پابند نباشد...
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمین روی زمین بند نباشد
"راضیه رجائی"
پ ن :
- این شعر زیبا رو امروز تو وب یکی از دوستانم خوندم . خیلی به دلم نشست . براش نوشتم که میخوام بذارمش تو وبلاگم . میدونم اونقدر بزرگواره که این اجازه رو میداد اما برای اینکه اجحافی نکرده باشم میخواستم آدرس وبلاگشو هم بنویسم ، برای این یکی اما مطمئن نبودم که اجازه دارم یا نه!!! اگه صادر شد میذارمش چون ارزش وقت گذاشتن واسه خوندن مطالبشو داره .
- منبع ذکر شده ، آدرس وبی هست که دوست خوب من شعر و ازش گرفته.